تبریک روز مادر

مادرم در محل اقامتش در ایل و در کنار گله های گوسفندانش لب به لبنیات نزده بود.
شیر ننوشیده بود و حتی یک بار مزه ماست، دوغ و کره و را نچشیده بود.
او به یاد من که در تهران از این نعمتها محروم بودم همه را بر خود حرام کرده بود.
بیهوده نبود که با هر موجی که رفتم و به هر اوجی که رسیدم راهی جز بازگشت به سوی مادر نداشتم و هیچگاه نتوانستم از میدان جاذبه این مغناطیس نیرومند و مقدس بیرون آیم.
خاک پاک ییلاق ها و قشلاق ها را زیر و رو کردم و با ناخن هایم چهره سنگ ها و صخره ها را خراشیدم و همه جا را مهر مادر کاشتم.

 

برگ استاد همیشه استاد- محمد بهمن بیگی

 

 

دیدگاهتان را بنویسید